محل درج تبلیغات متنی فالو

اول چت ماهور چت | اول چت شیراز چت | اول چت اول چت | چت روم چت روم | اول چت چت روم | اول چت ویناز چت | اول چت گلشن چت | اول چت کاکو چت | اول چت نارنج چت | اول چت مهسان چت | اول چت محبوب چت | اول چت ماه چت | اول چت چت روم | اول چت پارسی چت | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت دخی چت | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت لوکس چت | اول چت دریا چت | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت میو چت | اول چت فاز چت | اول چت سوسن چت | اول چت پیام چت | اول چت سوا چت | اول چت دیجی چت | اول چت عقل چت | اول چت اوابلاگ چت | اول چت اوا بلاگ | اول چت یواشکی چت | اول چت فشن چت | اول چت جلوه چت | اول چت گلین چت | اول چت عامو چت | اول چت ویراژ چت | اول چت یخ گل چت | اول چت وراج چت | اول چت نیکو چت | اول چت مافی چت | اول چت خاموش چت هکس موزیک | اول چت ققنوس چت | اول چت چت روم | اول چت بک لینک چت روم مایا چت | اول چت تب چت | اول چت لاین چت | اول چت افلوس چت | اول چت نکس وان چت | اول چت مکس چت | اول چت عسل چت | اول چت لوکس چت | اول چت چت روم | اول چت پاپیون چت | اول چت چت روم | اول چت صدف چت | اول چت گپ شیراز | اول چت چت روم | اول چت شلوغ چت | اول چت چت روم | اول چت بلور چت | اول چت الیسا چت | اول چت نیایش چت | اول چت شلوغ چت شلوغ چت | اول چت مهسا چت | اول چت میس چت | اول چت مکس چت | اول چت لوسی چت | اول چت شیراز چت اسنپ چت | اول چت چت روم | اول چت کوین چت | اول چت تالاب چت | اول چت شیپور چت | اول چت برا تو | اول چت لطیفه چت | اول چت شگفت چت | اول چت نامینو چت | اول چت کودک چت | اول چت کیوسک چت | اول چت پارسی جو چت وردپرس چت گلکسی نوگل چت نوگل اسکریپت چت میهن چت سایفون چت لنز چت تجارت چت ژابیز چت اس و پاس چت مهسان چت شلوغ چت خاطره چت شلوغ چت الکسیس چت چت روم | اول چت دهکده چت شما چت چت روم | اول چت رمان چت روم | اول چت چت روم چت چتروم چت روم فارسی چت فارسی شلوغ چت
نوشته شده توسط : سولماز
حرم و کلا مشهد خیلی خیلی شلوغ شده. البت خدا رو شکر

آهای اونهایی که قرار بود عید بیایید مشهد.....اومدین؟ می آیید؟ خواهید آمد؟

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 188
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 3 فروردين 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز
امسال عید میخوام به همه به جای تبریک بگم سال میمون، میمون



:: بازدید از این مطلب : 201
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 3 فروردين 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز
از یه سالی به بعد دیگه دروغ نگفتم. نه استعدادشو داشتم و نه از دروغ خوشم میومد.

نه تونستم و نه خواستم با پیچوندن واقعیت و جور دیگه جلوه دادنش، شرایط و نگاهها رو به نفع خودم تغییر بدم.

امشب بعد از این همه مدت اینطور زندگی کردن، آرزو کردم کاش گاهی جور دیگه ای بودم. هرچند هنوزم همین خودمو و همین رفتارمو دوست تر دارم! ولی این طرز رفتار، حداقل در یک مورد، تکرار میکنم!!! حداقل در یک مورد که حسابی به ضررم تموم شده. من امشب به این نتیجه -که گفتم- رسیدم و حاصلش یه دل درد شدید عصبی هست که نمیذاره از شنیدن صدای بارون لذت ببرم و باعث شده ساعت یک و سی دقیقه ی نصف شب، دست به قلم مجازی! ببرم و حرفمو اینجا بنویسم...



:: بازدید از این مطلب : 168
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 3 فروردين 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز
* من و دل بریدن از تو...

            چه محال خنده داری.....

** تو رفته ای و خوب میدانم

          در خاطراتت هم نخواهم بود

                باید  فراموشت کنم  ، اما

                       راحت بگویم....مرگ راحت نیست

*** تو مرگ را هم طلسم کرده ای

            وگرنه

                بدون تو 

                     تا الان باید می مردم!

پ.ن: از این سه تا خوشم اومد.



:: بازدید از این مطلب : 273
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 3 فروردين 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز
قدیما عادت داشتم گاهی روی برگه چیزهایی بنویسم و زیر فرش یا لای کتاب یا توی کمدی جایی پنهانش کنم که مثلا مدتها بعد ببینم و بگم هعی....یادش به خیر!!

مثلا مینوشتم شنبه...تاریخ فلان...ساعت فلان....مامان چای آورده و همه دارن میخورن جز بابا که هنوز از خواب بعداز ظهر دل نکنده. شب قراره بریم طرقبه. این مثلن بود!

بعد تکه کاغذو زیر موکت میذاشتم که امکان جابجاییش از فرش کمتر بود یا توی جعبه کتابهایی که کنار انباری بودن و توی کتابخونه ی کوچیکمون جا نشده بودن. یا حتی زیر فیله ی کابینتهای آشپزخونه!

اون روز توی چمدون هایی که مامان از انباری در آورده بود که به ابجی کوچیکه بده، چمدون دوران مجردیمو دیدم و یه برگه کوچولو از همینها که گفتم، توش پیدا کردم.

سه مطلب کوتاه داشت. تاریخ، اسم خودم و  پایینش هم نوشته بودم"روز پدر".

دلم پر کشید واسه اون تاریخ و اون روز. یه حس غم و   حسرت بی فایده. کاغذو چند روز نگه داشته بودم و هرروز  بهش سر میزدم. ولی هربار که میرفتم نگاش میکردم دلم پرغم میشد.

دیروز مچاله ش کردم و انداختم دور....

هر چند این غم نبودن بابا تا همیشه همراه منه اما فکر میکنم حسرتها رو باید مچاله کرد و انداخت دور....

 

 



:: بازدید از این مطلب : 183
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 3 فروردين 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز
امروز با حاج خانومای همسفر حج، بعد از چهار پنج روز هماهنگی در تلگرام، ناهار رفتیم پارک ملت. پارک بانوان ش.

اعتراف میکنم حتا نمیدونستم توی پارک ملت یه بخشی برای ورزش بانوان وجود داره!

یه اتفاقی افتاد که حالم گرفته شد. دو تا دختر نوجوون اومدن نزدیک آلاچیقی که ما نشسته بودیم. پشت به ما روی نیمکت نشستن. نمیدونم بین ما چه کسی به اونها توجه داشت و به همه گفت اون دو تا پسرن. نگاه کردم. دو تا نوجوون که موهاشون پسرونه کوتاه شده بود و حتی پشت گردنشون خط گرفته بود مثل آقایون. با اینکه شال روی سرم بود سریع نشستم که منو نبینن.اونم از پشت سر!!!! خخخخ

دقت کردم روم به دیفال یکیشون از روی لباسش لباس زیرش مشخص بود. ولی گفتم خب کسی که بخواد لباس زنونه بپوشه لباس زیرش رو هم میپوشه!

چند نوع برخورد اونجا انجام شد. من و دو سه نفر فقط متعجب شدیم و خودمون رو از دید اونها پوشوندیم. دو سه نفر بی تفاوت مثل قبل بدون پوشوندن خاصی باقی موندن. یه نفر با شوخی و خنده تقاضای ویدیوچک کرد! و بقیه به اونها اعتراض کردن. حتا یه نفر در آخر رفت تا تکلیف رو مشخص کنه و من انقدر از این کار ناراضی بودم که دنبالشو نگرفتم و ازش نپرسیدم نتیجه رو.

دلم براشون سوخت. شاید واقعا اختلال هویت جن.سی داشتن...واقعیتو نفهمیدم. و اینکه چه برخوردی مناسب بود؟...ولی مطمئنم داد و بیداد راه انداختن کار خیلی بدی بود. خب هرکس اعتراضی داشت میتونست پوشش ش رو مناسبتر کنه. ولی باز با خودم میگم خب اگه واقعا پسر باشن و این کار زشت رو انجام داده باشن چی؟



:: بازدید از این مطلب : 159
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 3 فروردين 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز
با خودم فکر میکنم اگر تهران زندگی میکردم حتما از افسردگی می مردم!

تحمل این شهر شلوغ حتا برای همین چند روزه هم برای من سخته.

از دیدن این همه دوندگی و اعصاب خوردی مردم، استرس گرفتم!!

خدا به همه آرامش و آسایش و سلامتی بده.

 

 



:: بازدید از این مطلب : 173
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 3 فروردين 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز
قسمت پنجممممممممممم

 

بپرید ادامه



:: بازدید از این مطلب : 252
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 2 فروردين 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز
قسمت چهارمممممم

 

بفرمایید ادامه



:: بازدید از این مطلب : 297
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 2 فروردين 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سولماز
قسمت سووووووووووووم

 

نظر یادتون نره

 

*دوستان نظر خصوصی نزارید ک بتونم تایید کنم...مرسی..بپرید ادامه



:: بازدید از این مطلب : 233
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 2 فروردين 1395 | نظرات ()

x
با سلام آدرس چت روم عوض شده است برای ورود اینجا کلیک کنید !

اول چت

با تشکر مدیریت چت روم