نمیدونم ازکجا شروع کنم قصه ی تلخ سادگیم رونمیدونم چرا قسمت می کنم روزهای خوب زندگیم روچرا تو اول قصه همه دوستم میدارنوسط قصه میشه سر به سر من میزارن .......
تا می خواد قصه تموم شه همه تنهام میزارنمیتونم مثل همه دورنگ باشم دل نبازم میتونم مثل همه یه عشق بادی بسازم تا با یه نیش زبون بترکه و خراب بشه...............
تا بیان جمعش کنن حباب دل سراب بشه میتونم بازی کنم با عشق و احساس کسی میتونم درست کنم ترس دل و دلواپسی میتونم دروغ بگم تا خودم و شیرین کنم.........
میتونم پشت دل ها قایم بشم، کمین کنم ولی با این همه حرفا باز منم مثل اونام یه دروغگو می شم همیشه ورد زبونام یه نفر پیدا بشه بهم بگه چیکار کنم ؟؟؟؟؟
با چه تیری اونی که دوسش دارم شکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟من باید از چی بفهمم کی دوستم دارها ؟؟؟؟؟؟؟؟صلا توی دنیا عشق واقعی وجود داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:: بازدید از این مطلب : 255
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0